f 
کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی آزادی بود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب روی شفافترین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم میکرد قرض می داد به ما هر چه پریشانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم رنگ رفتار منو لحن تو انسانی بود
مثل حرفهایی که پر از معجزه و الهام است کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چقدر شعر نوشتیم برای باران چقدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود کاش سهراب نمی رفت به این زودیها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود کاش دلها پره افسانه نیما می شد
کاش دلها پره صحبت نیما می شد و به یادش همه شب ماه چراغانی بود
کاش اسم همه دختراکانی اینجا نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر به این زندگی سنگی و سیمانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم راز این شعر همین مصرع پایانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از این شبها غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود
